داستان قصر بی عیب و نقص پادشاه
پادشاهي قصري زرنگار بنا کرد و سپس حکيمان و نديمان را فرا خواند و گفت: آيا در اين بنا عيبي مي بينيد؟
همگان زبان به تحسين گشودند و از بي عيب بودن آن کاخ گفتند، تا اين که زاهدي برخاست و گفت: قصر نيکويي است اما حيف که رخنه اي در آن ديده مي شود که اگر اين رخنه نبود اين کاخ با قصر فردوس برابر بود.
شاه گفت: کدام رخنه، من رخنه اي نمي بينم. گفت: آن رخنه را فقط عزرائيل مي بيند و اين رخنه براي عبور او و گرفتن جان شما ساخته شده است.
گرچه اين قصر است خرم چون بهشت مرگ بر چشم تو خواهد کرد زشت
![http://www.uplooder.net/](http://www.uplooder.net/img/image/65/ae6ea7b0f0111a201dfe05ca0866345f/jkg.gif)
نظرات شما عزیزان: